ته‌یانگ و هی‌ته از بچگی دوستای جون‌جونی هستن. اونا یه دانشگاه میرن، یه جا زندگی میکنن و هرلحظه از هرروزشون رو باهم میگذرونن. تمام دنیای هی‌ته دور ته‌یانگ میچرخه و اگه کسی بخواد یه‌ذره با ته‌یانگ گرم بگیره، هی‌ته از حسودی جوش میاره. ته‌یانگ هم ته دلش از این خصوصیت هی‌ته بدش نمیاد. یه‌شب سینه‌های ته‌یانگ بی‌دلیل شروع میکنن شیر دادن و هرچقدر سعی میکنه که این قضیه رو پنهان کنه، آخرسر این معضل "شیری!!!" اون کشف میشه و هی‌ته جریانو میفهمه، و حاضره هر کمکی از دستش برمیاد واسه ته‌یانگ انجام بده. ولی آیا ممکنه در حین کمک، از رفیق جون‌جونی تبدیل به چیز دیگه‌ای واسه ته‌یانگ بشه؟ چرا چیزات...اینقدر زدن بیرون؟! چرا بهم نمیگی چی شده؟ بذار کمکت کنم